پيام
+
چـه *ناگهـانـي* نگـاهت را به *نگـاهـم* تعـارف کـردي *!*
و مـن ناگهـانـي *عـاشقت* شـدم …

2-درياي آبي
92/6/22
طنين مهرستا
ناگهان عاشقت شدم...
طنين مهرستا
و د ريك لحظه تمام من شد تمام تو...
DARYAEI
:)
كيوان گيتي نژاد و
شما رشته کلام پاره کردي ما کوچکتيم نگو که خود هنر سر داده اي به نازت کشند حيدريم استشهادي سيد عليم راستي هستيم هم به فدايش کرده ام فقط اين دو دست اين دل و تفکر و انديشه ام عاريست تا کي تحويل مالک الو يوم الدين قبول کند اين بخشش از پاي و طريقتت جانانم سيد عاي هستيم به فدايش آممين قبلت يا احسن الخالقين
DARYAEI
:)
كيوان گيتي نژاد و
نگاهم آشنا است ولي چرا اذيتت کنم من دست راستم بيعتمدار شد در يد صاحب دل شد تا ابد هم بيمه لافتي الي علي لاسيف الذوالفقار شد دست چپم تنها يد پيمان و لبيک من است که انهم به اميد رسيدن دستم به قائم عالم خلقت به ولايت معصوميت که غيبت کبري او امروز در ولايت نواب مطلق آخر الزمانش در حکومتي اسلامي که طريقت هموار کردن مراتب و صاف کردن مسير حرکت و آمادگي سپاهي که جهاد کردن و به دشمن به حکم جهاد ولايت
كيوان گيتي نژاد و
نايب مطلق امام زمان عج لبيک جهاد حسدريون عاشورائيان کربلايي ها قدسيان خيبريها و مالک اشتزي ها دولت ابادي ها سيد الطرسقان محد الرسول الله و بقيه الله العظمي ها که همگي يک از ميليون سپاه متواتر و مترادفا و متصصصصصصلا من اولياهک که همگي منتظ يک اشاره امام مطلق سيد علي هستند که ابتدا وحدت و برادري که ناکثين از هم گشودن به تدبير و معرفت الهي و مدارج کسب نموده به قدر تقدير و تجربه و دل بزرگش گه ابراهيمي
كيوان گيتي نژاد و
طريقتش را يکبار دزر زمان جهاد تشکيل حکومت اسلامي توسط امام ره که دشمن مي دانست اين حکومت که با نيت حکومت نايب برحق و منتخب نخبگا
كيوان گيتي نژاد و
ن خبره حضرتش به نحو ظاهر و شکلي و در عمل نشان دادن به اقرار دوست و دشمن بر لياقت و اجتهاد عملي ذهني ذاتي تجربي و شکلي که حيدرش را در ره اين حکومت پيش از اعلام ولايت مطلقش و نواب مطلق حضرتش آنگونه که امام ره فرمود با خيالي آسوده و کوله باري بسته و حضوري حاظر وو بي شک نمي گشت اسوده اگر پاسخ اين همه خون که پاي اين شجره را از زمان سيد الشهاد به عنوان جهاد امربه معروف و نهي از منکر و همه شهداي معصوم و
كيوان گيتي نژاد و
عشق ورز ولادت و آشنا به قدر ولايت که اخوي آرزو مي کنم زيارت حضرت امام رئوف که ارزوي من است که در سالروزش در بين الحرمين با داداش باصفام چون فهميدم بايد به قدر خويش قانع باشم ولي نسيم و صبام قاچاق مي رن ولي وقتي سيد مهدي را مي بينم نمي دوني انکار صد ساله با من حرف ميزنه يا امام رضا بطلبش منم مي يام مي دوني خانومم مريض ديگهه بي خيال مي دوم مي دي تا حالا هم دادي شذوع بازي اول
كيوان گيتي نژاد و
راهم بده لايق وصل تو که من نيستم لايق وصل تو که من نيستم اذن به يک لحظه نگاهم بده رضا جان اقا سيد مهدي من و با خودت پيس ظامن اهو مي بري من دونگم کيدم شرمنده ولي با شما مي دوني اميد اين است که ذواليمين من و حيدر استادم لا اقل بوي تو داداشي مي دن هرچند جايگاه رفيعي داري در دلم و بدان به امام هشتم بدون اينکه فکرکنم حلالت کرئم چون نگاهت را رو هوا زذم
DARYAEI
:)